خدای عشق و زیبایی
درباره وبلاگ


سلام ممنونم که وبلاگ من رو انتخاب کردید اگر نظر بدین ممنونتون میشم

پيوندها
lov6
جالب
زیر سایه خدا
عشق من وتو!
حرف دل
دخترك دلشكسته
زيباترين وبلاگ (شاهورد)
حريم عشق
sms و اخبار روز
سایت تفریحی
پرنیا و حوریا
غمگین خسته
اهریمن موزیک 121
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان جالب و آدرس hatoor.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









نويسندگان
مهدیه

آخرین مطالب


 
چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:پیامک,اس ام اس,خنده دار,بامزه,کوتاه,خواندنی, :: 15:18 :: نويسنده : مهدیه

تو گذشته ميگفتن پزشك محرمه ،
كم كم عكاس و فيلم بردار هم محرم شدن ،
حالا هم كه دى جى و گروه موسيقى محرم شدن !
اينجور كه من فهميدم فقط داداشاى عروس و دوماد نامحرمن !!



ادامه مطلب ...
 
پنج شنبه 11 اسفند 1390برچسب:, :: 14:14 :: نويسنده : مهدیه
 
چهار شنبه 3 اسفند 1390برچسب:, :: 20:9 :: نويسنده : مهدیه

 
 
 
بعضی از پسرا رو که میبینم دلم میخواد بهشون بگم:

خوشگل خانوم کدوم ارایشگاه میری ؟؟؟

 



ادامه مطلب ...
 
سه شنبه 2 اسفند 1390برچسب:عجایب,دخترک,عشق,دوستی,داستان,داستان کوتاه,محبت,زیبا, :: 14:50 :: نويسنده : مهدیه

از یک گروه از دانش اموز خواستد اسامی عجایب هفتگانه را بنویسند...

علی رغم اختلاف نظر ها، اکثرا اینها را جزو عجایب هفت گانه نام بردند:

اهرام مصر

تاج محل

 دره بزرگ (به نام گراند کانیون در امریکا(

کانال پاناما

کلیسای پطرس مقدس

دیوار بزرگ چین

آبشار نیاگارا


 

آموزگار هنگام جمع کردن نوشته های دانش آموزان، متوجه شد که یکی از آنها هنوز کارش را تمام نکرده است.

از دخترک پرسید که آیا مشکلی دارد...




ادامه مطلب ...
 
دو شنبه 1 اسفند 1390برچسب:داستان,داستان کوتاه,زیبا,پیانو,مادر,شاگرد,بی استعداد,گریه,, :: 19:43 :: نويسنده : مهدیه

 

من یک معلم پیانو هستم . این داستان را هم به خواسته ی چند تا از دوستانم بازگو میکنم ، چراکه هنوز هم از به یاد آوری آن یک حس نا گفتنی به من دست می دهد و تمام تنم می لرزد. سالها پیش من شاگردان زیادی داشتم که به آنها پیانو یاد  می دادم خوب طبیعی بود که یکی از آنها با استعداد بود و یکی استعداد کمتری داشت ، روزی من یک شاگرد را پذیرفتم به نام ” جک ” … جک پسری ۱۴ یا ۱۵ ساله بود و به همراه مادرش زندگی می کرد . انگیزه ی او از یادگیری پیانو هم این بود که روزی بتواند برای مادرش پیانو بنوازد و یک کار را بی عیب و نقص اجرا کند. من مادر جک را از نزدیک ندیده بودم فقط دیده بودم که جک را جلوی در پیاده می کرد و وقتی من را از پشت پنجره می دید با یک بوق و یک لبخند با من سلام و احوال پرسی می کرد. خلاصه من به جک پیانو درس می دادم اما او از بی استعداد ترین شاگرد من هم بی استعداد تر بود!!!




ادامه مطلب ...